سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مشک عطرى است نیکو . بردن آن آسان و بوى خوش آن پرورنده دماغ انسان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :1
کل بازدید :1948
تعداد کل یاداشته ها : 8
103/9/13
2:25 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
لیلا[0]
زندگی در گذر حادثه ها . گاه تلخ و شیرین .دل ما در پس این تلخی و شیرینی ها . صادق و ساده بماند زیباست .

خبر مایه

نزدیک 45 رو.ی میشه از عملم گدشته حوصله هیچی ندارم کی باورش میشه که قلب من از این بس با اگر باید کار کنه خودم هنوز فکر میکنم خوابم خستم حوصله ی هیچکس  و هیج چی رو ندارم ..


90/10/6::: 9:4 ع
نظر()
  
  

شنبه  میخوام برم تهران واسه چکاب هم استرس دارم هم نگرانم نمیدونم جواب چی میشه گاهی وقتها خودمو میسپارم دست خدا گاهی وقتها ازش تقاضایی دارم که نمیدونم به صلاحم هست یا نه ....این قلب هم واسه من قلب نمیشه اخرش چی باید باهاش کنار بیام  درداش یه جوری باهاش کنار اومدم نمیدونم اگه این داروهای ارام بخش نبود من چی میشم رفتارم چطوری بود هرچند ه چند وقتی هست دوزشون کم کردم هرچند معتاد  معتاده هیچ فرقی نمیکنه تفننی باشی یا منقل نشین منم حکایت همون معتادم . دلم خیلی گرفته دلم میخواد یه سفر تفریحی برم سفری که توش همش هیجان باشه جیغ و داد از سر شور بازی باشه دلم میخواد بدوم انقدری که از خستگی توی علفهای خیس بیفتم و بخواب برم... اخ چقدر دلم گفته

 


  
  

از بسکه بی حوصله بودم خواستم برم سرکار بچه ها صبح میرفتند مدرسه و مهد تنها بودم تو خونه دلم میخواست یه نظمی یه مشغولیت ذهنی برای خودم درست کنم نمیدونم چمه خودم دنبالش رفتم خودم رفتم انصراف دادم از لحاظ کارش هم خوب بود حسابدار مالی نه اصلا روحیه بیرون رفتم مستمر و یکنواخت هم ندارم یه جورایی درگیری برای همیشه داشتم و اصلا برای خودم نبود خوب این هم یه جورشه شدم عین اون بیر زنهایی که همش هی غر میزنند هی بهونه میگیرند بهونه هام هم خودخوریه اینجوری خودم میدونم چقدر به خودم دارم صدمه میزنم اوضاع قلبم هم خرابه نمیدونم چکنم نمیتونم به بابایی هم بگم بگم هم چمیتونه بکنم غیر شاید غصه خوردن

کاش به ارامش برسم خدایا فقط تو کمکم کن .


  
  

از وقتی کمر بند گرفتم یه یه ماهی میشه که باشگاه نرفتم  در اصل هر سری یه اتفاقی می افتاد که نشد برم دیروز بچه های باشگاه با استادم اومدند خونم گفتند بخاطر روحیم هم شده حتما برم امروز شیوا دیدم گفت قراره برای مسابقات اعزام بشیم بوشهر..

اصلا نه روحیشو دارم نه انرزی شو  بعد از فوت دادشم انگار همه چی زندگیم دستخوش تحولاتی شده که اصلا خودم ازش راضی نیستم خصوصا اخلاق بدم ...